فایل دی : عفت زنی منزلدار هست که در ۱۶ سالگی ازدواج کرد. او در ۱۷ سالگی اولین پسرش را به جهان آورد. دو سال بعد دومین پسرش متولد شد و در نهایت در ۲۵ سالگی تنها دخترش به جهان آمد.همسرش حسن کارگری ساده هست که در یک کارگاه آجرسازی کار میکند. زندگی عفت به سختی سپری می شد.
همسرش هر چند کارگری زحمتکش هست، اما مردی بد دهان و عصبی هم به شمار می رود. عفت بارها در طول زندگی مشترک ۲۴ ساله خود با همسرش بارها منزل را ترک کرد و به حالت قهر به منزل پدرش رفت، اما هر زمان با اصرار همسرش برگشت. این رویه تا ۴۰ سالگی عفت ادامه داشت.
۴۰ سالگی هم میتواند سرآغازی برای یک تباهی ابدی باشد. عفت که حالا فرزندانی بزرگسال دارد در پی رفت و آمدهای مکرر به یک مغازه میوهفروشی با صاحب آنجا آشنا شده و کمکم به یک ارتباط عاطفی تبدیل شد.این ارتباط عاطفی وارد ارتباطاي سیاه شد و حالت نامشروع به خود گرفت. حالا عفت با داشتن همسر و دو پسر ۲۳ و ۲۱ ساله
و همین طور دختری ۱۵ ساله با مردی ۶۲ ساله ارتباط نامشروع دارد. رفت و آمدهای این زن خیلی وقت هست که به منزل این مرد ـ که سالها پیش همسر خود را از دست داده ـ آغاز شده. عفت وارد بدترین مرحله شده هست.عفت پشیمان هست و بشدت عذاب وجدان دارد. این را بعدها اعتراف می کند. گرچه پشیمانی او هیچ سودی ندارد،
چراکه همسرش متوجه ارتباط او شده هست. حسن بشدت عفت را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و به او می گوید تنها لطفی که در حقش میکند این هست که به فرزندانشان چیزی نمیگوید. عفت برای طلب بخشش از همسرش التماس می کند. در این حال مزاحمتهاي مرد میوهفروش برای عفت شروع می شود.
او این زن را تهدید می کند و در این زمان هست که عفت میگوید همه ي چیز را همسرش میداند. پیرمرد عقبنشینی می کند، اما عفت که اعتماد همسرش را از دست داده دچار ناراحتی اعصاب می شود. خود را حتی بدبختتر از چیزی که نسبت به قبل بود، احساس میکند. شروع به مصرف قرص می کند و در نهایت به فکری حماقت بار می رسد. او که خود به اندازه همان مرد میوهفروش در شکل گرفتن آن ارتباط نقش دارد تصمیم می گیرد از او انتقام بگیرد.
یک روز با او تماس میگیرد و درخواست میکند سر ساعت مقرری در منزلاش باشد. عفت به آنجا می رود و پیرمرد هم حاضر هست، غافل از اینکه عفت برای او نقشه شومی کشیده هست. آنها به گفتوگو مینشینند و عفت ناغافل با قمهاي که متعلق به شوهرش هست به مرد حمله می کند و وی را با چند ضربه از پا درمیآورد.
خیلی طول نمی کشد که عفت بازداشت میشود؛ در واقع کمتر از ۲۴ ساعت. همۀ حیرتزده و شوکهاند. از همسر عفت تا پسران و تنها دخترش. عفت به راحتی اعتراف میکند. همۀ چیز را میپذیرد. میگوید فقط زودتر میخواهد اعدام شود. او توان گرفتن وکیل ندارد و برایش وکیل تسخیری تعیین می کنند.
فرزندان مقتول درخواست قصاص دارند. حسن دیگر به ملاقات همسرش نمی رود. فقط پسرانش میروند و تنها دخترش. عفت دیگر توان مشاهده آنها را هم ندارد. از روی آنها خجالت میکشد.
دیدگاهتان را بنویسید